زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بــانــو ســه مــاه منتظر این دقـیقــه ام مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام زهــرا مرا چه قـدر بــدهکار می کنی داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟ دراین سه ماه، آب شدم، امتحـان شدم با هر صدای سرفۀ تو نـیمـه جان شدم با دیــدنت، نگــاه مرا سیل غـم گرفت بـا اولیــن تـبـسـم تو، گـریــه ام گرفت زحمت نکش! هنوز سرت درد میکند باید کـمک کنــم، کـمـرت درد می کند آیینه ی پُــر از تَــرکم ، احتـیـاط کـن فـکـری به حـال و روز بدِ کائنات کن تا کهـنه زخـم بازوی تان تیـر می کشد دستــاس خــانه، آه نفس گـیـر می کشد با اینکه اهل ِ صحبت بی پـرده نیـستم راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم دارم شـبـیـه پـهـلـوی تان درد می کشم گیرم که گرد گیری امروز هم گذشت فصل بـهـارآمد و این سوز هم گذشت آشـفـتـه خـانـۀ جـگـرم را چه می کنی خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی زهرا به جای نان، غم ما را درست کن حـلـوای خـتـم شـیرخدا را درست کن مبهوت و مات ماندم از این مِهرمادری دست شکـسـته جانب دستاس می بری جانِ عـلی بگو که تو با این همه تبت شانـه زدی چگـونه به گیسوی زینبت از دست تــو، به آه شکــایت بـیـاورم نـگـذاشـتـی طـبـیـب بـرایـت بـیــاورم شُـستی تن حسین وحسن با کدام دست؟ آماده کــرده ای تو کـفـن با کـدام دست حرف ازکفن شد وجگرت سوخت فاطمه از تـشنـگی لبِ پـسرت سوخت فاطمه حرف ازکفن شد وکفنت ناله زد حسین خـونـابــه هـای پیرهنت ناله زد حسین با رفتنت! عطربهشت ست که می بری رویِ مرا زمین نزن این روز آخری دراین سه ماه، آب شـدم، امتحان شدم با هرصدای سرفۀ تو نصفه جان شدم |